loading...
دنیای فیلم و سریال
فرهاد بازدید : 245 پنجشنبه 20 آذر 1393 نظرات (0)

روزي ملا نصرالدين به يك مهماني رفت و لباس كهنه اي به تن داشت . صاحبخانه با داد و فرياد او را از خانه بيرون كرد .

او به منزل رفت و از همسايه خود ، لباسي گرانبها به امانت گرفت و آنرا به تن كرد و دوباره به همان ميهماني رفت .

اينبار صاحبخانه با روي خوش جلو آمد و به او خوش آمد گفت  و او را در محلي خوب نشاند و برايش سفره اي از غذاهاي رنگين پهن كرد .

                

ملا  از اين رفتار خنده اش گرفت
و پيش خود فكرد كرد كه اين همه احترام بابت لباس نوي اوست .

آستين لباسش را كشيد و گفت : آستين نو بخور پلو ، آستين نو بخور پلو .

صاحبخانه كه از اين رفتار تعجب كرده بود از ملا پرسيد كه چكار مي كني .

ملا گفت : من هماني هستم كه با لباسي كهنه به ميهماني تو آمدم و تو مرا راه ندادي و حال كه لباسي نو به تن كرده ام اينقدر احترام مي گذاري . پس اين احترام بابت لباس من است نه بخاطر من . پس آستين نو بخور پلو ، آستين نو بخور پلو ..

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آمار سایت
  • کل مطالب : 2950
  • کل نظرات : 558
  • افراد آنلاین : 22
  • تعداد اعضا : 397
  • آی پی امروز : 352
  • آی پی دیروز : 153
  • بازدید امروز : 1,056
  • باردید دیروز : 435
  • گوگل امروز : 15
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 2,972
  • بازدید ماه : 13,816
  • بازدید سال : 128,024
  • بازدید کلی : 3,963,487
  • کدهای اختصاصی
    پرتال تفریحی خبری کُردپاتوق . چت روم کردپاتوق . فیلم موزیک مستند
    جدیدترین ها