کریس گارنرد میلیاردی که از صفر شروع کرد
![تصاویر کریس گاردنر - میلیادری که از صفر شروع کرد تصاویر کریس گاردنر - میلیادری که از صفر شروع کرد](http://websavar.ir/files/fa/news/1393/1/29/9061_158.jpg)
داستان زندگی کریس گاردنر (Chris Gardner)
از همان کودکی، بختش تیره بود و کورسوی امیدی در مسیر زندگیاش دیده نمیشد. تمام مواد لازم برای بیچارگی و کاسه چه کنم به دست گرفتن را در اختیار داشت؛ مرگ پدر، بی رحمی ناپدری، سابقه حبس و...
اگر در صحنه زندگی قرعه این نقش به نام هر کس دیگری جز او می افتاد، بیشک انگ بدشانسی و بدبختی را تا پایان عمر میپذیرفت اما «کریس گاردنر» مردانه جلوی سرنوشت قدعلم کرد و شجاعانه مسیر زندگیاش را تغییر داد. امروز که شما داستان زندگیاش را میخوانید، او یک میلیاردر سرشناس شده؛ میپرسید چطور؟ بهتر است با ما از پیچ وخم های زندگیاش بگذرید تا رمز موفقیتاش دستگیرتان شود.
سال ۱۹۸۲ بود. آن زمانها یک سال و نیمی از پدر شدنش میگذشت. فروشنده لوازم پزشکی بود. به زحمت از عهده امورات خودش و پسرش، کریستوفر، برمیآمد. وقتی به ورودی جاده موفقیت رسید، ۲۹ سال بیشتر نداشت. با تمام نداریهایش سخاوتمند بود. آن روز به پارکینگ بیمارستان آمد و دید که راننده یک اتومبیل «فراری» دنبال جای پارک میگردد. صدایش زد: «میتوانید جای من پارک کنید.» و با راننده «فراری» گرم صحبت شد. میخواست بداند او چه کار میکند و چطور توانسته ماشینی به آن گرانی بخرد.
راننده فراری به او گفت که در کار خرید و فروش سهام شرکتهاست. کنجکاوی گاردنر گل کرد. الان که یاد آن روز میافتد، میگوید: «آن آقا ماهی ۸۰ هزار دلار درآمد داشت.
آنها با هم رفیق شدند. هر از گاهی ناهار را با هم میخوردند و سهام فروش متمول برای گاردنر توضیح میداد که چطور میتواند وارد این تجارت شود و او را به سرشناسترینهای خریدوفروش سهام ارجاع داد. گاردنر هم با اعتماد به نفس دنبال سررشتههای موفقیتاش رفت اما کسی تحویلش نمیگرفت؛ نه به خاطر سیاهپوست بودنش، بلکه به این خاطر که ثروتمندان نمیخواستند ریسک کنند. خودش میگوید: «آنها نژادپرست نبودند. حداقل چیزی که برای فروشنده سهام شدن میخواستی، یک مدرک MBA بود. اما من اصلا کالج نرفته بودم! من زیر خط فقر زندگی میکردم و پولی برای گذراندن این دورهها نداشتم.
![کریس گاردنر میلیاردر کریس گاردنر میلیاردر](http://websavar.ir/files/fa/news/1393/1/29/9076_247.jpg)
بعد از ۱۰ ماه دویدنهای بیحاصل، تازه یک نفر پاپوش جاداری برای گاردنر درست کرد و او را به خانه اول باز گرداند: «باید برای پسرم، پدری میکردم؛ پس دلسرد نشدم. هر کاری که از دستم بر میآمد انجام دادم؛ هرس چمنها، شستن توالتها، آشغال جمع کردن، تعمیر سقف و نقاشی ساختمان اما به تلاشم برای ورود به چرخه خریدوفروش سهام ادامه دادم.»
انگار زمانه شوخیاش گرفته بود. راحتش نمیگذاشت. سر جروبحث کوچکی که با همسرش داشت، یک پلیس را خبر کرد و ماموران با استعلام مدارک و پیشینه گاردنر به دلیل پرداخت نکردن قبوض پارکینگ، او را به مدت ۱۰ روز به زندان فرستادند. همسرش هم پسرش را برداشت؛ او را ترک کرد و طلاقش را گرفت.
سراسیمه شده بودم. خودم بدون پدر بزرگ شده بودم و نمیخواستم پسرم سختیهای تلخ دوران کودکی مرا بچشد. به خودم قول داده بودم که برایش پدر خوبی باشم. قول داده بودم همیشه مراقباش باشم... آن روزها بدترین روزهای زندگیام بود. کنار دزدها، قاتلان و تبهکاران روز را به شب میرساندم و فکر و نگرانی پسرم آزارم میداد. قبل از دستگیری در یک موسسه خریدوفروش سهام فرم استخدام پر کرده بودم. متاسفانه روز مصاحبهام یک روز قبل از آزادیام تعیین شده بود. از زندان تماس گرفتم و التماس کردم که اجازه دهند یک وقت مصاحبه دیگر بگیرم. به محض آزادی به موسسه رفتم. این مصاحبه تنها شانسم بود اما نمیتوانستم برایشان نقش بازی کنم. پس حقیقت را گفتم؛ اینکه پیشینه ندارم، خانوادهام ترکم کردهاند، تحصیلات ندارم، وضع مالیام خوب نیست اما انگیزه دارم و میدانم که در تجارت میتوانم موفق شوم.
مصاحبهگر به فکر فرو رفت. گاردنر یک قدم به جلو برداشته بود؛ گفتوگو با یکی از عاملان مهم این تجارت! انگار ورق زندگیاش برگشته بود. چندماه بعد، همسرش تماس گرفت و حضانت کریستوفر را به او سپرد. اما پانسیونی که گاردنر در آن اتاق اجاره کرده بود بچهها را قبول نمیکرد. این بود که وسایل ضروری خودش و کریستوفر را در کالسکه و ساک کریستوفر و کیف دستی خودش جا داد و راهی خیابانها شد: «شبهای زیادی را در توالتهای عمومی گذراندیم.
روزی پدر و پسر ۵ ساله در خیابان قدم میزدند که گاردنر چشمش به یک ساختمان مخروبه که بوته رزی از دیوارش بالا رفته بود افتاد. سرایدار آنجا را پیدا کرد و قرار شد عمارت مخروبه را به قیمت منصفانهای اجاره کند. حالا دیگر سقفی بالای سر پسرش بود. طی چند سال به تدریج با تحمل شرایط طاقت فرسای موجود توانست وارد تجارت رویاییاش شود. سال ۱۹۸۷ توانست در شیکاگو بنگاه خریدوفروش سهام خودش را تاسیس کند و آخر سر هم برای خودش یک دستگاه اتومبیل «فراری» بخرد.
او داستان زندگیاش را افسانه نمیداند: «داستان زندگی من به دیگران میآموزد که چطور باید جلوی موانع زندگی سینه سپر کرد. میتوانستم یک فروشنده بیدست و پا و بیخانمان باقی بمانم اما من میخواستم زندگی بهتری داشته باشم و الان زندگیام عالی است. شما هم میتوانید تندبادهای زندگی را در هم بکوبید. تنها باید هدفتان را مشخص کنید و با اراده، امید، توکل به پروردگار و قوت قلب گرفتن از کسانی که دوستشان دارید، در راهتان ثابت قدم باشید.
![تصاویر کریس گاردنر - میلیادری که از صفر شروع کرد تصاویر کریس گاردنر - میلیادری که از صفر شروع کرد](http://websavar.ir/files/fa/news/1393/1/29/9062_823.jpg)
فیلم موفق هالیوودی از زندگي واقعي كريس گاردنر
فیلم در جستجوي خوشبختي (The Pursuit of Happyness) فيلمي آمريكايي و محصول 2006 ميلادي است كه براساس زندگي واقعي كريس گاردنر ساخته شده است. در اين فيلم كه گابريل موسينو آن را كارگرداني ميكند، ويل اسميت درنقش يك فروشنده بيخانمان و بيكار بازي ميكند كه بعدا به يك دلال سهام تبديل ميشود. در اين فيلم جيدن اسميت پسر ويل اسميت در نقش پسر گاردنر ظاهر ميشود.
![فیلم در جستجوي خوشبختي (The Pursuit of Happyness) فیلم در جستجوي خوشبختي (The Pursuit of Happyness)](http://websavar.ir/files/fa/news/1393/1/29/9072_490.jpg)
فيلمنامه اين اثر را استيون كونراد براساس كتاب پرفروش خاطرات نوشته گاردنر نوشته است.
در سال 1981 كريس گاردنر تمام پس انداز خانواده خود را در يك اسكنر قابل حمل سنجش تراكم استخوان سرمايه گذاري ميكند و سعي ميكند آن را به پزشكان بفروشد. اما در نهايت معلوم ميشود كه سرمايه گذاري او پشيزي ارزش ندارد و همسرش او و پسرش را ترك كرده و به نيويورك ميرود. كريس در رفت و آمدهاي خود براي فروش دستگاه با دين ويتر بر خورد كرده و توجه او را به خود جلب ميكند . دوستي او با دين ويتر بخت ورود به برنامه تربيت دلال بازار سهام را براي او به وجود ميآورد. در اين ميان كريس با مشكلات مالي فراواني دست و پنجه نرم ميكند و پسر خردسال او نيز مشكلات فراواني دارد. از آنجا كه آنها بيخانمان هستند ، پدر و پسر حتي مجبور ميشوند شبي را در دستشويي عمومي به صبح برسانند. اما خستگي براي او معنايي ندارد و پيوسته در جستجوي راهي است تا بتواند خود و پسرش را تامين كند. در پايان كريس در امتحان ورودي دلالي بازار سهام موفق ميشود و ميتواند منصبي به دست بياورد.
![کریس گاردنر و پسرش شب را تا به صبح در توالت سر می کنند کریس گاردنر و پسرش شب را تا به صبح در توالت سر می کنند](http://websavar.ir/files/fa/news/1393/1/29/9073_441.jpg)
اين فيلم با بودجه 55 ميليون دلاري ساخته شد و توانست در گيشه 307 ميليون دلار به دست بياورد.
همچنين به دنبال خوشبختي نامزد بهترين بازيگر مرد نقش اول در اسكار و گلدن گلوب شد.
![صحنه پایانی فیلم در جستجوی خوشبختی که کریس گاردنر واقعی از کنار اسمیت رد می شود صحنه پایانی فیلم در جستجوی خوشبختی که کریس گاردنر واقعی از کنار اسمیت رد می شود](http://websavar.ir/files/fa/news/1393/1/29/9074_494.jpg)
![ویل اسمیت و کریس گاردنر ویل اسمیت و کریس گاردنر](http://websavar.ir/files/fa/news/1393/1/29/9077_276.jpg)
منابع:
tarikhsazan.ir
namabourse.com