خلاصه داستان

روزی روزگاری پیرزن فقیری توی زباله‌ها دنبال چیزی برای خوردن می‌گشت که چشمش به یک چراغ قدیمی افتاد. آن را برداشت و رویش دست کشید. می‌خواست ببیند اگر ارزش داشته باشد، آن را ببرد و بفروشد.

در همین موقع، دود سفیدی از چراغ بیرون آمد.پیرزن چراغ را پرت کرد؛ با ترس و تعجب عقب‌عقب رفت و دید که چند قدم آن طرف‌تر، یک غول بزرگ ظاهر شد. غول فوری تعظیم کرد...

براي مطالعه به ادامه مطلب برويد

به من نگو " گلم"!

من از سرنوشت گلبرگهای لای دفترت میترسم…

در ادامه مطلب...

به گزارش ایران ناز:“لورا دیکسون” نام یک زن جوان زنی انگلیسی است که با شیوه عجیب درمان نازایی بعد از ده سال نازایی بالاخره توانست با انجام شیوه ای عجیب سه قلوئی را به دنیا بیاورد.“لورا” که از طرف تمامی پزشکان نازایی ناامید شده بود و هیچ امیدی به بچه دار شدن نداشت،

او در

یک مرد آمریکایی پس از 50 سال فکر کردن به معشوقه خود بالاخره تصمیم گرفت با وی ازدواج کند. جونی واشنتن تصمیم گرفت پس از 50 سال فکر بالاخره با معشوقه خود به نام الیسا ازدواج کند.

جونی که درحال حاضر 86 سال سن دارد بعد از 50 سال فکر کردن به مساله ازدواج با معشوقه 83 ساله خود بالاخره تصمیم خود را گرفت.

این ماجرا در سال 1936 میلادی در اسپانیا روی داده است.فدریكو گارسیا لوركا( fedricu garcia lorca ) شاعر ونویسنده پر آوازه اسپانیا از معدود انسانهایی بود كه در نوشته های خود به چگونگی مرگش نیز اشاره داشته بود.مثلا در شعر تن حاضر كه در سال 1935 یك سال قبل از مرگ سروده شده است میگوید: گور من كجاست؟ كفن را كه می چروكاند؟ دروغ است هر چه میگوید!

فدریكو انسانی خونگرم و

شاید همه مردها دوست دارند بدانند آیا فرد مورد علاقه شان تا لحظه مرگ دوستشان دارد یا خیر و یا اینکه در لحظه مرگ آنها چه عکس العملی خواهند داشت، اما این آقا برای فهمیدن این مسئله کمی زیاده روی کرده و باعث ترس عروس خانم شده است.به گزارش ایران ناز این مرد با ایجاد یک صحنه وحشت آور از تصادف و مرگ خودش به دنبال جواب این سوال بود که آیا دختر مورد علاقه اش واقعا عاشقش است و حاضر است تا لحظه مرگ او را دوست بدارد.

این مرد 50ساله می‌گوید: در سال 2008 مشغول تماشای تلویزیون بود که یک برنامه علمی نشان می‌دهد انسان‌ها تا 10روز بدون دریافت غذا می‌توانند زنده بمانند! بعد از این

در تعدادى از محل‏هاى عرضه دام، بخصوص شهرستان ورامین، نوعى گوسفند از گونه «چینى» به فروش مى‏رسد که از سمت زاهدان به این محل آورده شده است.